Definición y significado de ESTAS

estar (v.)

نشستن ؛ استراحت كررن, در پانسیون زندگی کردن, تعیین محل کردن, هستن؛ بودن, خوب پیش رفتن

estar ()

شدن

estas (adj.)

این

estas ()

آن, در سخن از آب و هوا و فاصله و زمان بکار می رود, برای تاکید

éstas ()

آن, در سخن از آب و هوا و فاصله و زمان بکار می رود, برای تاکید

cuarto de estar (n.)

اتاق نشيمن, اتاق نشیمن, سالن نشيمن

estar a la mira (v.)

كمين كشيدن و حمله كردن, نگهبان بودن, کمین کردن, کمین کردن برای حمله

estar a punto de (v.)

در شرف

estar acabado

ضربت خوردن

estar agotado

تمام شدن

estar agotado (adj.)

بسیار خسته, بي رمق, خسته, خسته شده, کوفته؛ خسته

estar al acecho

توجه كردن, كشيك كشيدن

estar al acecho (v.)

كمين كشيدن و حمله كردن, نگهبان بودن, کمین کردن, کمین کردن برای حمله

estar al corriente de

آگاه به امور محرمانه, اگاه, باخبر

estar alerta

هشیار و کاردان بودن

estar alerta (v.)

برحذر بودن, حذر كردن از, زنهار دادن, مراقب بودن, ملتفت بودن, مواظب بودن, مواظب بودن؛ حذر کردن

estar atascado (v.)

گرفتار شدن؛ وا ماندن

estar completo

پر؛ ظرفیت تکمیل

estar concentrado en (v.)

با دقت ديدن, در درياى تفكر غوطه ور شدن, در مرکز قرار دادن

estar de acuerdo (v.)

موافق بودن؛ مصادف بودن, موافق بودن؛ مطابقت کردن

estar de acuerdo con (v.)

موافق بودن؛ مصادف بودن, موافق بودن؛ مطابقت کردن, موافقت کردن

estar de centinela (v.)

مراقبت کردن, مواظب بودن؛ مراقبت کردن, کشیک دادن

estar de guardia

سر کار

estar de guardia (v.)

مراقبت کردن, مواظب بودن؛ مراقبت کردن, کشیک دادن

estar de pie (v.)

ايستادن, درموقعيت خاصي بودن, قرار گرفتن, موضع خود را مشخص كردن

estar desolado (v.)

گیج و سراسیمه کردن؛ خورد کردن

estar dispuesto a

تمایل داشتن

estar en auge (v.)

رشد کردن؛ رونق یافتن, رونق گرفتن, رونق یافتن, شکفتن؛ رشد کردن, موفق شدن

estar en desacuerdo

مخالفت کردن

estar en desacuerdo (n.)

اختلاف

estar en descubierto (adj.)

دارای اضافه برداشت

estar en guardia (v.)

برحذر بودن, حذر كردن از, زنهار دادن, مراقب بودن, مراقبت کردن, ملتفت بودن, مواظب بودن, مواظب بودن؛ حذر کردن, مواظب بودن؛ مراقبت کردن, کشیک دادن

estar en huelga (v.)

اعتصاب كردن, اعتصاب کردن, در اعتصاب بودن

estar en la gloria

خشنود بودن

estar en la gloria (v.)

از خوشی ورجه وورجه کردن, بسیار خوشحال, شاد بودن

estar en marcha (v.)

در جا به کار انداختن؛ کار کردن, کار کردن

estar en pie

از بستر برخاسته و مشغول فعالیت

estar en posesión de (v.)

اقرار كردن, دارا بودن, دارا بودن؛ داشتن, داشتن, مال خود داشتن

estar en relaciones con (v.)

تنها با یک نفر از جنس مخالف معاشرت داشتن

estar en servicio (v.)

در جا به کار انداختن؛ کار کردن, کار کردن

estar en su elemento

خوشایند ترین مکان

estar en sus glorias (v.)

از خوشی ورجه وورجه کردن, بسیار خوشحال, شاد بودن

estar en vigor (v.)

بر روی چیزی زدن؛ مالیدن به, تامین کردن, معتبر؛ قابل اجرا

estar enfurruñado (v.)

اخم كردن, بد اخمى كردن

estar escondido (v.)

قايم شدن, كمين كشيدن و حمله كردن, نگهبان بودن, کمین کردن, کمین کردن برای حمله

(estar) hecho para (adj.)

مناسب

estar ocupado

مشغله داشتن

estar perdido

شكست خوردن, مرده؛ شکست خورده

estar radiante (v.)

سرخ شدن

estar relacionado (v.)

ربط دادن؛ مربوط کردن, متصل بودن

estar relacionado con (v.)

اختصاص داشتن, متعلق بودن, مربوط بودن, وابسته بودن

estar sin blanca

پول نداشتن

estar sin blanca (adj.)

بی پول, ز.ع.

estar suficiente (v.)

بس بودن, بسنده بودن, كافى بودن, كفايت كردن

(estar) sujeto a

دستخوش چيزي قرار دادن

estar tramando (v.)

کار خلاف یا غیر اخلاقی انجام دادن

sala de estar (n.)

اتاق نشيمن, اتاق نشیمن, اتاق پذیرایی, سالن نشيمن

sitio para estar de pie (n.)

در اتوبوس و غيره