Definición y significado de misero

mettere (v.)

فرض کردن, قدر چیزی را ندانستن, برتن کردن, پوشیدن, جان دادن, شاداب کردن, مشخص کردن؛ نمایان ساختن, معیین کردن؛ مشخص کردن, مطلع کردن, مرتبط بودن با, ارتباط داشتن, در سوراخ راندن, گوي در سوراخ راندن, گفتن, فاش کردن, در جریان بودن یا قرار دادن, رشد كردن, موضع خود را مشخص كردن, تو کردن؛ تو زدن, بدون مغطلی قرار دادن, نصب کردن, باعث شدن, رقابت کردن, به جان هم انداختن, نوشتن؛ یادداشت کردن, سقلمه زدن؛ زدن, سیخ زدن؛ فرو کردن, سیخونک زدن؛ فرو کردن, سیخونک زدن, فرو كردن

mettere ()

القاء کردن, القا کردن, قرار دادن, شاخ و برگ درآوردن, تولید کردن؛ بوجود آوردن, توليد كردن

mettersi (v.)

پرت کردن, جهش کردن, تصادف كردن, ناگهان حمله کردن, ساكن شدن, جاخوش كردن

mettersi ()

تغییر حالت دادن, پوشیدن, با شتاب پوشیدن

misero (adj.)

رقت انگیز, ترحم انگیز, ترحم انگیز؛ اسف بار, بطور ضعیف, جرب دار, مبتلا به جرب, مبتلا به گرى, گر, ژنده؛ مندرس, كهنه؛ژنده, ژنده پوش, مندرس؛ زهوار درفته, چلاق, افلیج, غیر قابل قبول, فلاکت بار, بد بخت, ناچیز, خسیس, خسيس, حقیر؛ ناچیز, رقت بار؛ تاسف برانگیز, ناراضي؛ تاسف آور

mettere a confronto (v.)

تشبیه کردن, مقایسه کردن

mettere a fuoco (v.)

تنظیم کردن

mettere a fuoco* (v.)

تنظیم کردن

mettere a morte (v.)

اعدام کردن, کشتن؛ اعدام کردن

mettere a posto* (v.)

تصحيح كردن؛ ارتقا دادن

(mettere a punto)

با کار و دقت زیاد سر و صورت دادن

mettere a punto (v.)

اشكال زدايى كردن

mettere a repentaglio (v.)

بخطر انداختن, به خطر انداختن, در مخاطره انداختن

(mettere a verbale)

ثبت کردن

mettere al sicuro (v.)

تضمين شده, درمحل مخفى براى اينده, محافظت كردن

mettere al sicuro* (v.)

تضمين شده, محافظت كردن

mettere alla porta (v.)

اخراج کردن, اخراج کردن؛ اخراج شدن, برکنار کردن؛ اخراج کردن

(mettere alla prova) (v.)

آزمایش کردن, امتحان کردن, تلاش برای چیزی, تلاش کردن, زیر فشار گذاشتن؛ طاقت کسی را طاق کردن, سعي كردن, کوشیدن؛ سعی کردن

mettere alla prova (v.)

آزمودن؛ امتحان کردن, سنجیدن؛ آزمایش کردن

mettere da parte* (v.)

اختصاص دادن, ذخیره کردن, کنار گذاشتن

mettere di fronte a (v.)

رو در رو شدن؛ مواجه کردن با

mettere di fronte a* (v.)

رو در رو شدن؛ مواجه کردن با

mettere in carcere (v.)

حبس كردن, در زندان نهادن, زندانى كردن

mettere in caricatura (v.)

كاريكاتور ساختن

mettere in conto

به حساب گذاشتن, مطالبه کردن هزینه

mettere in disordine (v.)

اذيت كردن, بر هم زدن, بهم ریخته کردن, به هم ریختن؛ آشفتن, مچاله كردن, نابسامان کردن؛ مغشوش کردن, پريشان كردن, چروك شدن

mettere in disordine* (v.)

الوده کردن, بهم ریخته کردن, به هم ریختن؛ آشفتن, سر هم بندی کردن, نابسامان کردن؛ مغشوش کردن

(mettere in dubbio) (v.)

مورد تردید قرار دادن

mettere in dubbio

استنطاق كردن, تحقيق و باز جويى كردن, سر و گوش آب دادن, مورد تردید قرار دادن؛ زیر سئوال بردن, پرسيدن

mettere in dubbio (v.)

سئوال کردن

mettere in dubbio* (v.)

مورد تردید قرار دادن

mettere in evidenza (v.)

تشكيل نكته روشن ياجالب دادن, توجه را به چيزي جلب كردن, نشان دادن, نشان دادن؛ ظاهر کردن, نمایش دادن, هدايت كردن

mettere in evidenza* (v.)

نمایش دادن

mettere in fila (v.)

هم راستا کردن

mettere in gabbia (v.)

حبس كردن, در زندان افكندن, در زندان نهادن, در قفس نهادن, در قفس کردن, زندانى كردن, چادر زدن

mettere in imbarazzo* (v.)

فاش كردن

mettere in libertà (v.)

آزاد کردن

mettere (in magazzino) (v.)

ادعا كردن, اندوختن, ذخيره كردن, رنگ اميزى كردن

mettere in ordine

؛ مرتب کردن سامان دادن

mettere in ordine (v.)

اراستن, مرتب كردن, مرتب کردن, منظم كردن

(mettere in palio) (v.)

بخت ازمايى كردن, به لاتاری گذاشتتن؛ به قرعه کشی گذاشتن, قرعه کشیدن

mettere in pericolo (v.)

بخطر انداختن, به خطر انداختن, در مخاطره انداختن

mettere in pratica (v.)

روالی را در پیش گرفتن

mettere in pratica* (v.)

جامه عمل پوشاندن

mettere in quarantena (v.)

قرنطينه كردن, قرنطینه کردن

mettere in ridicolo (v.)

احمق جلوه دادن, استهزاء كردن, بكسى خنديدن, تمسخر كردن, مسخره کردن؛ دست انداختن

mettere in scena (v.)

صحنه را براي چيزي اماده كردن

mettere in tasca (v.)

در جیب گذاشتن

mettere in tasca* (v.)

در جیب گذاشتن

mettere in vendita (v.)

بصورت تجاری در آوردن

mettere insieme

دور هم جمع کردن, ساختن؛ متصل کردن, سوار کردن اجزای چیزی

mettere insieme (v.)

جمع آوری کردن, جمع کردن؛ جمع شدن, رفتن و با خود بردن, قرض بالا آوردن, همكارى كردن, گرد آوردن؛ بسیج کردن, گرد آوردن؛ جمع کردن

mettere insieme* (v.)

کنار هم قرار دادن

mettere le manette a (v.)

به, دست بند زدن

mettere le mani su* (v.)

گیر انداختن؛ گرفتن

mettere nel sacco (v.)

بامبول زدن, به كسی حقه زدن, حقه بازى كردن, حيله زدن, خار كردن, خر کردن؛ شیادی کردن, شوخى كردن, شیرین کاری کردن؛ کار بامزه و سرگرم کننده کردن, فريب دادن, فریب دادن, فریب دادن؛ گول زدن, نارو زدن, گول زدن, گیج کردن

mettere paura a (v.)

از جا پراندن, بوحشت انداختن, ترساندن, ترسيدن, رم دادن

mettere piede a terra (v.)

مج., پیاده شدن؛ پیاده کردن

mettere sotto chiave (v.)

حبس كردن, در زندان نهادن, زندانى كردن

mettere sotto chiave* (v.)

حبس کردن

mettere su

تعبيه كردن, منصوب کردن؛ مستقر کردن, نصب کردن

mettere su* (v.)

اضافه کردن

mettere via* (v.)

در جای خود قرار دادن

mettersi a

آغاز کردن؛ مبادرت کردن, با تلاش به کاری پرداختن, به کاری پرداختن

mettersi a (v.)

اقدام کردن؛ دست به کار شدن, راه انداختن, كاري را با جديتشروع كردن, مبادرت کردن؛ آغاز کردن, پرداختن به

mettersi a* (v.)

اقدام کردن؛ دست به کار شدن, راه انداختن, كاري را با جديتشروع كردن, مبادرت کردن؛ آغاز کردن, پرداختن به

mettersi a sedere* (v.)

لطفا بفرمائيد بنشينيد

mettersi d'accordo (v.)

فيصله دادن

mettersi ginocchioni (v.)

زانو زدن

mettersi i vestiti (v.)

لباس پوشیدن

mettersi in ginocchio (v.)

زانو زدن

mettersi in ginocchioni (v.)

زانو زدن

mettersi in guardia (v.)

برحذر بودن, حذر كردن از, زنهار دادن, مراقب بودن, ملتفت بودن, مواظب بودن, مواظب بودن؛ حذر کردن

mettersi in mostra (v.)

به رخ کشیدن, قروغمزه امدن, پز دادن

mettersi in mostra* (v.)

نمايان كردن

mettersi nei panni di

خود را جای دیگری گذاشتن