definición y significado de بسیار | sensagent.com


   Publicitad R▼


 » 
alemán árabe búlgaro checo chino coreano croata danés eslovaco esloveno español estonio farsi finlandés francés griego hebreo hindù húngaro indonesio inglés islandés italiano japonés letón lituano malgache neerlandés noruego polaco portugués rumano ruso serbio sueco tailandès turco vietnamita
alemán árabe búlgaro checo chino coreano croata danés eslovaco esloveno español estonio farsi finlandés francés griego hebreo hindù húngaro indonesio inglés islandés italiano japonés letón lituano malgache neerlandés noruego polaco portugués rumano ruso serbio sueco tailandès turco vietnamita

Definición y significado de بسیار

Sinónimos

   Publicidad ▼

Ver también

Frases

آزار دهنده؛ بسیار بد • ادم بسیار قد کوتاه • با صدای بسیار بلند • با فاصله بسیار کم؛ بسیار کوچک • بسیار ؛ زیاد • بسیار احساساتی • بسیار ارزان • بسیار بد • بسیار بد؛ افتضاح • بسیار بزرگ • بسیار جذاب • بسیار خسته • بسیار خشمگین شدن؛ بسیار بالا رفتن • بسیار خشنود • بسیار خوب • بسیار خوب؛ معرکه • بسیار خوش رفتار • بسیار خوشحال • بسیار داغ • بسیار درخشیدن • بسیار دوست داشتن • بسیار زیاد؛ بزرگ • بسیار زیاد؛ گران • بسیار سخت • بسیار سرد • بسیار سرد شدن • بسیار سرد؛ منجمد • بسیار سریع • بسیار عالی • بسیار عصبانی • بسیار عظیم؛ نجومی • بسیار عمیق • بسیار محرمانه • بسیار مشکل • بسیار منظم و دقیق • بسیار مودب و رسمی • بسیار موفق شدن؛ بردن • بسیار موفقیت آمیز • بسیار نازک و سبک • بسیار ناچیز • بسیار نزدیک به • بسیار نزدیک به محل زندگی • بسیار پر رو؛ گستاخ • بسیار چاق • بسیار کم • بسیار کهنسال • بسیار گرسنه • بسیار گرم و خشک • بسیار؛ به حد زیاد • بسیار؛ به شدت • بسیار؛ خیلی • بسیار؛ زیاد • بسیار؛ شدیداً • بسیار؛ فراوان • بسیار؛ فوق العاده • بسیار؛ کثیر • بسیار؛ یک عالمه • بطور بسیار سرد • بطور وحشتناک؛ بسیار بد • به منتها درجه؛ بسیار زیاد • به وجد آمده؛ بسیار شاد • بچه بازی؛ کار بسیار آسان • بیزار کننده؛ بسیار ناپسند • تا سرحد مرگ؛ بسیار • تشنج خنده های بسیار شدید • تفته؛ بسیار داغ • تکه بسیار کوچک • خیلی؛ بسیار • دقت و توجه بسیار کردن • سری؛ بسیار محرمانه • سیاه براق و بسیار تیره • شدید؛ بسیار گرم یا سرد • فاحش؛ بسیار بد • لولۀ بسیار باریک؛ مویرگ • مشتاق؛ بسیار علاقمند • موی بسیار کوتاه مردانه • مکان یا شرایط بسیار عالی • نخستین؛ بسیار کهن • وقت بسیار کم • پرستش؛ عشق بسیار • کار بسیار آسان • کاملاً؛ بسیار • کسی که به کاری بسیار علاقمند است • کنترباس؛ صدای بسیار بم

   Publicidad ▼

Diccionario analógico

بسیار

much (en)[Classe]


بسیار









بسیار (adv.)







بسیار (adv.)



 

todas las traducciones de بسیار


Contenido de sensagent

  • definiciones
  • sinónimos
  • antónimos
  • enciclopedia

 

5102 visitantes en línea

computado en 0,063s