حق
از Wikipedia، دانشنامهٔ آزاد
- برای دیگر کاربردها حق (ابهامزدایی) را ببینید.
حَقّ (جمع: حقوق) واژهای است که در معانی راست و درست و همچنین در معنی «آنچه فرد یا پدیدهای سزاواری آن را دارد» به کار میرود. حق همچنین در زبانهای شرقی اصطلاحآً به عنوان یکی از نامهای خدا به کار میرود.
در دینهای گوناگون واژه حق در معنی آنچه پیروان آن دین یا فرقه به عنوان حقیقت مطلق و درستی محض در نظر میگیرند استفاده میشود، همچنین در اسلام حق از نامهای نیکوی خداوند است.
در دین بودا، به کسانی که از چرخه باززایش رهایی یافتهاند حقیافته (تتاگته) گفته میشود.
فهرست مندرجات |
واژهشناسی
حق | |
---|---|
مشتقات |
|
ترکیبات | حقاً، برحق، ناحق، بهحق، بهناحق، ذیحق، ذوحق، حقشناسی، حقپو، حقیابی، حقدار، حقپناه، حقبین، حقدوست، حقاندیش، حقبهجانب، حقپوشی؛ حقتعالی، حقجویی، حقشکنی، حقکشی، حقگویی، حقگزاری، حقگستر، حقناشناسی، حقنیوش، حقیقتبین، حقیقتشناس، حقیقتیاب، حقیقتطلب، حقوقبگیر، آل حق، اهل حق، حجةالحق، حصحصالحق، ظهیرالحق ، ظل حق، عبدالحق، لسانالحق، مختار حق، مرغ حق، ناصرالحق، ناصر للحق، نامحق، نامستحق. |
حق در معنی سزاواری
انواع
- حق تکثیر: کپیرایت
- حق امتیاز، حق اختراع: (پتنت) حق انحصاری است که در قبال اختراع ثبت شده به مخترع داده میشود.
- حقالشرب: حق دریافت مقدار معینی آب است که به کشاورزان فروخته میشود.
- حق ریشه: در حقوق ایران هنگامی که کشاورز ریشه کشت خود را با اجازه مالک در زمین ایجاد کند، ریشه موجود در زمین متعلق به کشاورز است حتی بعداز پایان یافتن عقد مزارعه.
- حق رأی: داشتن اجازه نظر دادن در انتخابات
- حق وتو: حق وتو حقی است که در یک نظام رایگیری بهوسیله آن میتوان نظر مخالف یک یا چند رایدهنده، فارغ از نتیجه شمارش آرا، را ملغی کرد.
- حقالیقین:
- حقیقةالحقایق:
- حقالتألیف: پولی که بابت تألیف از سوی ناشر به مؤلف داده میشود.
- حقابه: سهم مشروع و مقرر دهی یا مزرعهای یا باغی یا خانهای یا کسی از آب رود یا چشمه یا قنات در ساعات و به اندازه معلوم.
- حقالارض: حقی که بمالک زمین دهند برای کشت یا چرانیدن مواشی یا مرور و امثال آن.
- حقالتدریس، حقالتعلیم: پاداشی که به آموزگار دهند برای درس گفتن.
- حقالثبت: آنچه به دفترداران و غیره بپردازند برای ثبت قراردادی یا عقدی و جز آن.
- حقالمرتع: حقی که چوپانان و چوبداران به صاحبان مراتع و چراگاهها دهند برای چرانیدن دامهای خویش در آن.
- حقالتؤلیه: مستمری که متولی موقوفهای از درآمد آن برداشت میکند.
- حقالعبور: پولی که برای دریافت اجازه عبور یا ترانزیت کالا از جایی بدهند.
- حقالعمل: کارمزد، پولی که بابت فروش کالایی از صاحب کالا دریافت کنند یا بابت انجام سفارشی از سفارشدهنده بگیرند.
- حقالقدم: پامزد، پولی که برای عیادت و معاینه بیمار به پزشک داده میشود.
- حقالسکوت: خموشانه، پولی که کسی برای فاش نکردن سری از دیگری بگیرد.
- حقالوکاله: پولی که وکیل دادگستری برای کاری که انجام میدهد از موکل خود میگیرد.
- حقالله: آیینهای مذهبی که گفته میشود وظایفی است که خدا سفارش کردهاست، مانند نماز و روزه.
- حقالناس: حقوق مردم، آنچه که حق انسان است و باید رعایت شود اعم از جان و مال و ناموس و شرف و آبرو.
- حقوق بشر
- حق آب و گل: صاحب امتیاز بودن به دلیل سکونت دیرینه در جایی .
- حق حساب: رشوع، باج
- حقالبوق: ۱-رشوه، انعام ۲-باج.
منابع
بر پایه دادههایی از: بلوچ، غلامرضا، فرهنگ مصور فارسی، تهران: انتشارات اسرار دانش، چاپ دوم، ۱۳۷۹، ص۴۵۰.
- لغتنامه دهخدا.