Publicitad E▼
گذراندن (v.)
بودن, تحلیل رفتن قوا, خرج کردن, زنده ماندن, زندگی کردن, زیستن, زیستن؛ به حیات ادامه دادن, زیست کردن, سپری کردن, سپری کردن؛ گذراندن, صرف شدن, صرف کردن, موجود بودن, وجود داشتن
Publicidad ▼
⇨ از سر گذراندن • از صافى گذراندن • از صافي گذراندن • از مد نظر گذراندن؛ بازنگری کردن • بدفع الوقت گذراندن • به بطالت گذراندن • بيهوده وقت گذراندن • تعطيل اخر هفته را گذراندن • تعطیلات خود را گذراندن • خوش گذراندن • دوره نقاهت را گذراندن • دورۀ نقاهت را گذراندن • سپری کردن؛ گذراندن • وقت را به بطالت گذراندن • وقت گذراندن • يكشنبه را گذراندن • گروهی که برای گذراندن لایحه ای سخنرانی و تبلیغات می کنند
Publicidad ▼
Contenido de sensagent
computado en 0,031s