Publicitad E▼
Publicidad ▼
Ver también
آغاز به انجام کاری کردن • آماده انجام كاري شدن • آماده؛ حاضر به انجام کاری • اجرا؛ انجام • از انجام کاری خلاص شدن؛ کسی را از انجام کاری خلاص کردن • از روی عادت انجام دادن • افراط در انجام وظيفه • انجام دادن • انجام دادن؛ ادا کردن • انجام دادن؛ زدن • انجام دادن؛ عمل کردن • انجام رسانى • انجام شده با دست • انجام شده؛ پایان یافته • انجام كارى بيش از حد وظيفه • انجام ندادن؛ از قلم انداختن • انجام نشده؛ به پایان نرسیده • انجام پذير • انجام پذیر؛ شدنی • انجام پذیری • انجام کاری بدون عواقب ناخوشایند • انجام کاری بدون وقفه • انجام گرفتن • انجام؛ اتمام • انجام؛ شادکامی • با اشتیاق انجام دادن • با بخار كاري انجام دادن • با دو دست انجام يافته • با زدن انجام دادن؛ کردن • با موفقیت انجام دادن • با موفقیت انجام دادن؛ نایل شدن به • باز انجام • باعث انجام کاری شدن • بایستی این کار را انجام دهید • بایستی این کار را انجام می دادی • بد انجام دادن • بدترین کا را انجام دادن • بدون علاقه کاری را انجام دادن • برای انجام وظیفه خود را معرفی کردن • برای کسی کاری انجام دادن • بنحو اكمل انجام يافته • به انجام رساندن • به انجام رساندن؛ تمام کردن • به انجام رسیدن • به انجام کاری رای دادن • به زحمت انجام دادن • به زور کاری را انجام دادن • به نتیجه رساندن؛ انجام دادن • به نوبت انجام دادن • به هر قیمتی کاری را انجام دادن • بيش از حد انجام دادن • ترغیب به انجام دادن یا ندادن کاری کردن • تسریع کردن؛ با سرعت انجام دادن • تمام کردن؛ به انجام رساندن • جنون انجام كارهاى بزرگ • خوب انجام شده • خود انجام؛ خود کرد • در حال انجام • در حین انجام کاری • درست انجام ندادن • دزدكي انجام دادن • دل انجام کاری را داشتن • راضی به انجام کاری کردن • زودتر از موعد انجام دادن • سهم خو را به خوبی انجام دادن • سهم خود را انجام دادن • شوخی انجام دادنی • طرق و وسايل انجام چيزى • علاقه نداشتن به انجام کاری • عمل انجام شده • عمل ناشایست انجام دادن • عملیات انجام شده بر روی جاده • فوراً انجام دادن • قصور در انجام امرى • كار تاريخی انجام دادن • كار را تمام و كمال انجام دادن • مطمئن به انجام کاری بودن • مقید کردن؛ متعهد به انجام کاری کردن • ناصحيح انجام دادن • نمایش و غیره انجام دادن • نيك انجام • نیکوکاری؛ انجام وظایف اخلاقی • وادار به انجام کاری کردن • چيزى كه بسرعت انجام شود • کار بدنی سخت انجام دادن • کار خطرناک انجام دادن • کار خلاف یا غیر اخلاقی انجام دادن • کار خود را خوب انجام دادن؛ از عهده چیزی بر آمدن • کاری را به جای کسی انجام دادن؛ نماینده کسی بودن • کاری را طبق چیزی انجام دادن • کامل انجام دادن • کامیاب شدن؛ با موفقیت انجام دادن • کننده کار؛ انجام دهنده
Publicidad ▼
انجام
realization (en)[Classe]
صورت خارجی به خود گرفتن[Nominalisation]
عمل؛ کردار, قباله, کار؛ عمل[Hyper.]
تحقق بخشیدن, عملی کردن, واقعی کردن - موجب شدن؛ بوجود آوردن[Nominalisation]
انجام دادن - implement (en)[Dérivé]
انجام
expérience (fr)[Classe]
culture; raising; rearing; upbringing; education; knowledge (en)[Classe]
كاردانى; معلومات خاص; اطلاع; فوت و فن[Classe]
factotum (en)[Domaine]
hasSkill (en)[Domaine]
استطاعت, توان؛ قدرت, مهارت[Hyper.]
فراگرفتن, ماهر شدن[Dérivé]
انجام
résultat d'un échange (fr)[Classe]
opération économique (fr)[ClasseHyper.]
(سودا گر; تاجر; دلال؛ فروشنده; بازرگان), (طواف; دستفروش; فروشنده; بايع; فروشنده دوره گرد)[termes liés]
economy (en)[Domaine]
Transaction (en)[Domaine]
انجام
رضايت[Hyper.]
انجام
Contenido de sensagent
computado en 0,063s