Publicitad R▼
Publicidad ▼
Ver también
رسیدن (v.)
↘ اینده, شخصی که می آید, وارد, ورود
⇨ بالغ شدن بر؛ رسیدن به • به انجام رسیدن • به اوج رسیدن • به بالاترین حد خود رسیدن؛ به اوج رسیدن • به بالاترین حد رسیدن • به توافق رسیدن • به توافق رسیدن؛ موضوع را حل کردن • به حد مناسب رسیدن • به سر رسیدن؛ سپری شدن • به سلطنت رسیدن • به سن قانونی رسیدن • به موعد رسیدن • به نتیجه رسیدن • به نظر رسیدن • به نفت رسیدن • به هدف رسیدن • به هم رسیدن؛ تلاقی کردن • توپ را قبل از رسیدن حریف به زمین زدن • جذاب به نظر رسیدن • دست یافتن؛ رسیدن • دوباره رسیدن به • رسیدن به • رسیدن به و گذشتن از • رسیدن به؛ دست یافتن • رسیدن به؛ منتهی شدن به • رسیدن کارد به استخوان • رشد کردن؛ رسیدن • سر رسیدن؛ پدیدار شدن • سرخورده به نظر رسیدن • موثر بودن؛ به نتیجه مطلوب رسیدن • نزدیک شدن؛ فرا رسیدن • پرستاری کردن؛ رسیدن به
Publicidad ▼
رسیدن (v.)
رسیدن (v.)
factotum (en)[Domaine]
measure (en)[Domaine]
رسیدن (v.)
mener à son terme (réussite) qqch (fr)[Classe]
factotum (en)[Domaine]
SubjectiveAssessmentAttribute (en)[Domaine]
رسیدن (v.)
parvenir à destination (fr)[Classe]
arriver de déplacement, de voyage (fr)[Classe]
pouvoir atteindre (un lieu) (fr)[ClasseHyper.]
factotum (en)[Domaine]
Arriving (en)[Domaine]
ورود - پیدایش, چهار يكشنبه قبل از ميلاد مسيح - اینده, شخصی که می آید, وارد, ورود[Dérivé]
get (en)[Domaine]
Contenido de sensagent
computado en 0,499s